گیج کننده ترین اقدامی که علیه خویش می تواینم بکنیم، این است که بکوشیم قلبمان را به چیزی قانع کنیم که مغزمان می داند یک دروغ بزرگ است .
شنون آدلر(برگرفته ازدیر آموخته ها )
پیش نوشت یک :
توضیح : نشانه اجتماعی
یکی از پارادوکس های جامعه ما رواج بی منطقی است ،این روزها که بحث آموزش توسعه فردی ،آموزش مسیر استادی ،آموزش زندگی شاد و هزار برنامه برای منطقی کردن ما و دادن نظم و انظباط روحی و جسمی و عادتی در سطح جامعه در حال فعالیت است ،ما بیشتر در زندگی شخصی و زندگی حرفه ای و زندگی در سطح جامعه شاهد پدیده رواج بی منطقی هستیم ،از تعداد ماشین های که از چراغ قرمز عبور می کنند تا عابر پیاده ای که تن لش خود رو با آهستگی از عرض خیابان عبور می دهد ،تا نانوانی که نان ها را در زیر توری برای حسن آقا جمع می کند و هزار مصداق خرد و ریز دیگر که انگار مانند انگلی در زندگی ما وارد شده و به همزیستی مسالمت آمیز با زندگی خود رو جلو می برد ،اما نکته دردناک داستان میزان هزینهایست که ما برای منطقی جلوه دادن خودمان می پردازیم از مد و لباس گرفته تا نوع آرایش سرو صورت و نوعد الفاظ مدیریتی که بلغور می کنیم . بله ما آدم های خوب و Nice ای هستیم .(افزایش آمار جراح های پلاستیک ،لیفت سر و صورت ،تن آرایی و….).
پی نوشت دو :
یکی از مسائلی که کشور ایران برای دستیابی به سند چشم انداز 1404 نیاز دارد، برنامه ریزی است ،که البته بر کسی هم پوشیده نیست ، بسیار واضح و مبرهن است ،اما برای تدوین برنامه نیاز مند دیدگاه و تفکر منطق هستیم، یعنی تجزیه و تحلیل درست مسائل (دوری از افراط و تفریط در نوع نگاه ) و البته با کمی سخت گیری در زمان بندی انجام اقدامات ،بعد از این ما نیازمند تفکر منطقی برای ایجاد ساختار درست و پیوند تئوری به عمل هستیم و این نیازمند مدیران آگاه و مدبر و تیزبین و آینده نگر است که در لایه بالا دستی جامعه قاعدتا باید وجود داشته باشد.
اصل مطلب :
آیا تاکنون با خودتان فکر کرده اید که چرا اینقدر بی منطق هستیم ؟ دقیقا خودم و شما را می گویم که در این جامعه در حال همزیستی با هم هستیم .البته منظورم توهین به شخصیت شما نیست بله شما دارای شخصیت والای هستید ،اما منظورم این است که چرا ما از خودمان آنقدر رفتار های غیر منطقی بروز می دهیم و مصداق هایش هم کم نیست ،باور کنید اگر نگاهی به اطراف خودمان بیندازید چند ده تای را پیدا می کنید، از دیر خوابیدن بچه ها گرفته تا ،بی انگیزگی ج.ن.س.ی در بستر ،از عدم اصلاح موی زائد خود تا جواب دادن سلام و علیک نامفهوم و کم جان با همکار،راستی چرا ،ما امروز سازمانها را می بینیم که هزینه های گزافی برای آموزش نیرو های و پرسنل خود به شرکت های مشاوره ای و آموزشی می پردازند و این شرکت ها هم به مدد کپی از منابع خارجی و ترجمه غلط از مفاهیم و چند اسلاید و پار پونت تاریخ گذشته به مدد تلگرام گام های را در جهت بلعیدن منابع انسانی ما بر می دارند ، و منابع انسانی را با محتوای نا مناسب بد کالیبره می کنند ،زمانی که مدیر مجموعه در اثر فشار تولید مجبور به تولید بیش از حد تقاضای محصول در بازار می باشد و آنوقت است که هر منطقی در برابر این خواسته تبدیل به کم ارزش ترین مطلب برای بیان می باشد پس باید به هر طریقی شده محصول خود را در بازار تزریق کنیم و البته با منطقی هر چه بیشتر ،گور پدر سرمایه ای که برای کسب منطق بازار و دانش مشتری مداری هزینه شد .
سازمانی که در عرض یک سال چندین مدیر عامل عوض می کند و یا سازمانی که در یک دوره چندین مدیر عوض می کند ،آیا می توان تصور سازمان در هزاره سوم را برایش متصور شد ،به نظر شما مدیر دهمی برای سازمان چقدر حاضر است دلسوزی و جانفشانی نماید ؟چقدر حاضر است با مفاهیم منطقی و قابل درک سازمان را جلو ببرد ؟پرسنلی که از فردا ی خود اطمینان ندارند و سازمان به مدد قرارداد های موقت سفید امضا خود را برای همیشه از شر این نوع قرارداد ها و دغدغه آینده و جوانی که برای این سازمان تلف شده خلاص می کند ، فکر می کنید چقدر در خصوص یادگیری و به کار گیری مفاهیم مشتری نوازی یا همان CRM بتواند گام بردارد ؟بیاید کمی بنشینیم و فکر کنیم در جامعه ای که بی منطقی پاداش می گیرد منطق جای ندارد و بیشتر شبیه ذکر گدای ژنده پوشی است برای گرفتن پول سیاهی در بازار مکاره . امروزه بیشتر از سالهای گذشته سازمان ها برای پرسنل خود در زمینه افزایش مهارت های مدیریتی و مشتری مداری هزینه می کنند ،چرا که می خواهند مشکل خود را گواهینامه های مختلف از دانشگاه و موسسات آموزشی و انجمن ها پر نمایند ، تا پرسنل خود را قول معروف با خواندن 4 تا کتاب و 6 جلسه تبدیل به مدیر مدبر نمایند و بعد افسار از هم گیسخته سازمان را به ایشان بسپارند ،و در پشت ایشان آنقدر تازیانه بزنند تا برای کاهش دوره بازگشت سرمایه سازمان ،هر چه در توان دارند انجام دهندو یک شبه سازمان راه ص ساله برود. این مدیر نا مدیر هم چنان تازیانه را نثار سازمان و منابع آن می کند که هیچ گرد بادی نمی تواند اینقدر خرابی به بار بیاورد ،تشویش ،افزایش اضطراب ،نارضایتی ،عدم درک متقابل و خشم نهفته و رانت و اختلاس نمونه هاو مصداقی واقعی در سازمان ها در اثر این نا تدبیری می توان بودجود بیاید ، ،آری برادر ما تیشه به ریشه خود نهاده ایم و این خیال خام و باطلی است که می توانیم به امید فردای بهتر بمانیم ،با نگاهی به 500 شرکت برتر در مجله فورچون می تواینم تا حدودی دوره طول عمر سازمانمان را با این بی منطقی حدس بزنیم .
و چه باید کرد
البته این تنها گوشه ای از مسئله ای به نام بی منطقی و جامعه منطق دار است ومسلما برای تحلیل آن به روش تفکر سیستمی باید به دنبال ریشه ها و علت های چنین پدیده ای گشت ،اما می دانم نقطه آغاز این داستان از خودمان شروع می شود ،بله درست حدس زدید اول باید بتوانیم خودمان را موشکافی کنیم و بی منطقی های خود را در زمینه رفتار ،اندیشه ،اخلاق ،زندگی شخصی و حرفه ای و شغلی و خانوادگی و جامعه در بیاوریم و اصلاح نمایم . برای این مهم باید به درک درستی از منطق برسیم . و این مسیر نمی شود ،مگر با کشیدن رنج و سختی و در راه ماندن و عدم ترک چنین جهادی که جهاد اکبر است . از مصداق های کوچک شروع کنیم شاید اولین کار دست برداشتن از نقد دیگران ،شاید اولین کار آشتی با خودمان است . به هر حال اگر از خودمان شروع نکنیم نه تنها چیزی حل نمی شود بلکه این میراث بد کینه ماندگار را به نسل فرزندانمان هدیه می دهیم ،
و چقدر درد ناک است نسلی که بد فهمی را از کودکی آغاز کنند .
لینک کوتاه شده مطلب :