پی نوشت اول :
گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی، درگه است
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس، بی کنار
وادی اول : طلب
چون فرو آیی به وادی طلب
پیشت آید هر زمانی صد تعب
چون نماند هیچ معلومت به دست
دل بباید پاک کرد از هرچ هست
چون دل تو پاک گردد از صفات
تافتن گیرد ز حضرت نور ذات
چون شود آن نور بر دل آشکار
چند سالی است که در گروه متمم مشغول کسب دانش و توسعه مهارتهای فردی هستم ،متمم یک پلتفرم آموزشی که تحت سرپرستی محمد رضا شعبانعلی می باشد ،و جز موفق ترین پلتفرم های فضای آموزشی دیجیتال کشور مطرح است . در این چند سال با توجه به اینکه علاقه زیادی به توسعه مهارت ها به معنی استفاده از دانش کاربردی در عمل بودم ،مطالب این سایت برایم بسیار جالب و غنی هست ،در اوایل همراهی با این سایت احساس من ،مثل شناگری بود ،که در مسیر آرام یک رودخانه در فصل گرم تابستان دعوت به شنا می شود ،هم دلنشین و هم مطبوع بود،تا اینکه بعد از وارد شدن به این آب حیات ،کم کم متوجه شدم سرعت جریان آب بیشتر شده و من هم با قدرت بیشتری در حال شنا کردن هستم، البته کمی خسته کننده بود از اینکه باید دائم شنا می کردم و جای برای استراحت نبود ،این موضوع برای من که ،کمال طلبی قوی دارم، هم مطبوع و هم خسته کننده بود. تا جای که فقط به شنا کردن ادامه می دادم ،اما بعد متوجه شدم که نیاز به استراحت کوتاهی دارم ،نفسی تازه کنم ،حسی به من می گفت خیلی از جایگاه اولیه ات دور شده ای مناظر هم زبیا بودند و هم نا آشنا ،خواستم پیاده به مسیر اولیه ام برگردم ،ولی دلم راضی نشد و کمینشستم و به فکر فرو رفتم که چرا این حالت برای من پیش آمد و چه اتفاقی افتاده است ( مرحله تعلیق ذهنی من ).
پی نوشت دوم :
یاد گرفتن دانش بسیار به عمق ظرف بستگی دارد .،(تبدیل دانش به خرد )،گاهی ممکن است، بهترین رمان دنیا را بخوانی ولی جز چند واژه از حفظ نتوانی بگویی و خوشحال هستی که خب خواندی دیگر ،و سطح سواد شما بالا رفته و همان جا پز خواندنی هایت را می توانی به همه بدهی ،اما در درونت احساس پوچی و سردرگمی می کنی، چرا که چیز زیادی از آن مطلب یادت نمانده و آنرا به گردن حافظه ات می اندازی،خب تا اینجا ماجرا خیلی نفهمیدی که چه بلای سرت آمده، آرام آرام در حال مدفون شدن زیر اطلاعات خام هستی که تو را خفه می کنند . این را کسی می گوید که خود خفه شده(البته به موقع توسط برخی از دوستان نجات داده شد و با بخشیدن تمام دارایی حافظه اش احیا شد )این مثال برخی از ما و من است که برای خواندن و جمع آوری اطلاعات حریصانه می خواند و می رد (خون خود را می ریزد ).
اصل مطلب :
در سال های گذشته کتاب های زیادی خواندم و از قبل هم مطالب زیادی به ذهنم سپرده بودم ،اما با عمیق تر کردن ظرف ذهنی ام (تمرین خود کاوی و نوشتن در مورد خود و تجربیات) احساس کردم دانسته های قبلی مثل لایه نازک گرد و غبار بر تنم نسشته ،احساس باخت بزرگی است ،وقتی از همه منابع کسر می کنی و برای تامین یک منبع صرف می کنی و بعد می بینی چیزی زیادی گیرت نیامده و احساس“ ان الانسان لفی خسر”«همانا آدمی هر لحظه در حال ضرر هست. می کنی .
این راه را باید رفت…….
اما این راهی است که باید انتخاب گردد و به قول جوزف کمپل باید از بهشت فعلی خارج شوی و بعد وارد بزرخ و دوزخ و در نهایت اگر جان سالم بردی وارد بهشت حقیقی خود می شوی ،همان هفت منزل عشق عطار و چیزی از این باب چیزها . اما نکته مهم در این راه داشتن چراغ راهنما و یا مربی و مرشد است ،که پیدا کردن همین موضوع خود نیاز به ارتقا قد اندیشه بستگی دارد و تعداد قربانی های تو در این راه ، که بتوانی در میان کوتاه قدها ،بلند قدها را ببینی و این جز با خودکاوی و خود شکنی امکان پذیر نیست . یاد گرفتن مطالب ونشستن بر روح و جان نیاز به انگیزه و نیاز به عمق ظرف وجودی دارد ،مثل تنگ آب ماهی که اگر کم عمقباشد ماهی یک ور باید شنا کند و انگاه کل دنیا را یک ور خواهد دید ، این راه به آسانی امکان پذیر نیست و یک شبه هم به دست نمی آید و حاصل پنیه بستن و کار کردن مغزت در راه اندیشه و خود کاوی است و قاعدتا برای این ریاضت باید مدتی تعلیق ذهنی (نه به معنی گوشه گیری و زهد بیرونی بلکه به معنی جدا سازی خود از منابع اضافی و آرزو و نیازها و طبلکاری است )انجام دهی ،مصداق آن را محمد رضا در نوشته مهاجرت و ادامه تحصیل ذکر نموده است . چیزی از جنس یک مهاجر تنها در یک کشور غریب ،باید زندگی و اعمال روزانه خودت با تمام توان و بدون وقفه انجام دهی زیرا کسی نیست که از تو مراقبت نماید،تغییر موضع خود از حالت طلبکاری اجتماعی و به بدهکاری شخصی خودت از خودت ،(دقت کنید که روزهای عصر جمعه چقدر ما تلاش می کنیم بهمان حتما خوش بگذرد، والا کل هفته ناامیدانه رفتار می کنیم و زمین و زمان را بهم می دوزیم که چرا نتوانستیم خوش باشیم، مثلا بار تند و یا برف تند و یا هوای آلوده اجازه نداد ، کم نشدن حس طلبکاری. این حس سلیطه زمان است ، از ما موجوداتی همیشه غز زن و ناراحت کننده می سازد ، در راه رفتن به محیط کار و یا منزل چهره عبوسمان که از حس طلبکاری پر شده و سیاه شده را پیشاپیش هدیه اولین ارتباط غیر کلامی خود مان به دیگران می نمایئم. زیرا از حساب طلبکاری ما ،چیزی کم نشده است.
زاویه دیگر ماجرا : بدهکار شخصی
تاکنون پیش آمده،که خودتان به خودتان بدهکار شوید ،مثلا در جایی می توانستید به کسی کمک کنید، ولی انجام ندادید و بعد پشیمان شدهو خواستید جبران کنید ،ولی مصداق آن از بین رفت و و در این لحظه شما به خودتان بدهکار شده اید (احساس باخت خود نسبت به خودت ) البته اگر از روحیه و منش صداقت برخوردار باشید، این حالت پیش می آید . مثالی دیگر زمانی که وقت کافی برای مطالعه داشته اید ،ولی با ایجاد حس بی حوصلگی وقت خود را تلف و به بطالت گذرانده و بعد احساس پشیمانی نموده اید یعنی بدهکار شخصی به خودتان هستید .
چرا بایدکرد :
بعد از کلی غر زدن ، به موضوع ظرف و محتوای ظرف و قدرت تحلیل و درک ما از موضوع دانش ،چه برخوردی با این پدیده می توان نمود ،البته نسخه برای هر کس متفاوت است و من هم نسخه پیچ نیستم و بیشتر راوی زندگی خودم هستم ،حس خودم نسبت به این موضوع ،داشتن برنامه روزانه مدون و مکتوب نمودن آن و تعهد به اجرای آن حداقل برای یک سال است، که می تواند به عنوان حداقل ممکن در نظر گرفته شود و بدون واکنش و اهمیت به رفتار های مثل گوشه گیری و یا جداسازی روابط قبلی یا حرف نزدن در یک هفته (روزه سکوت ) گرفتن ،جزیی از مراحل می تواند باشد . در کتب خوانی خواندن هر مطلب مشروط به نوشتن حداقل چند سطر درباره آن و گفتن حداقل دو مصداق در زندگی عادی می باشد (کمک به فهم موضوع و تثبیت موضوعات در ذهن )افزایش ارتباط با طبیعت و نشست و برخاست با آدم های غربیه بی آزار (کوکان- پیرمرد و پیرزن ها ) و سعی در فهمیدن درست مدل ذهنی و نحوه بینش و تفکرشان در خصوص و مسائل زندگی بدون نقد کردن (خطای خبرگان )و انجام سفر های ذهنی و واقعی می تواند در توسعه و تعمیق این ظرف بسیار موثر باشد ،در ضمن برخی از کارها باید مشمول زمان شوند ،برخی وقت ها به خودم می گوییم که هنوز ظرفیت خواندن برخی از کتاب ها و مقالات و اصوات برای من ایجاد نشده و خود این موضوع یک واقعیت است ،(توجه به محدود بودن ظرف وجودی و افزایش محتوایهای که استراتژیک برای حرفه تو نیستند ).
سخن آخر :
قبول کنیم که برای فهمیدن چیزی که به آن دانش می گویم و تبدیل آن به مهارت و خرد باید صبوری کرد و مترصد بود.
دعای دکتر علیرضا شیری :
خدایا در حق من مرحمت نما و (مکان ،اشیاء،،چهره ها و….) که هنوز ظرفیت درکشان را ایجاد نکرده ام در مسیرم قرار نده .
آقای کشاورز عزیز
این سعی و به قول خودتون مترصد بودن شما در جهت درک عمیق تر از زندگی قابل ستایش هست. این دغدغه از نوشته هاتون پیداست و امیدوارم همواره تو این مسیر دلچسب از زندگی باقی بمونید و شرح این کنکاش رو برای ما نقل کنید.
عجب…چقدر این نوشته را گرفتم. پس اسم این حس، بی ظرفیتی است. خیلی وقته میشناسمش ولی اسمش رابلد نبودم. ممنون آقای کشاورز. خواهم خواندتان
سلام نجمه عزیز
واژه “خواهم خواندتان “برایم بسیار جالب بود مرسی که یک لغت به دایره واژگانم افزوید.