این روزها تقریبا بیش از یک ماه است که درگیر پروژه گردهمایی متمم هستم ،از استرس تهیه مطلب گرفته تا زمان کمی که برای تحویل پروژه گرفته تا مشغولیت های کاری روزمره ،و از طرفی رعایت استاندارد متممی ها که از فیلتر محمد رضا و تیم متمم بتواند عبور کند و جالباینکه روی هر مطلبی دست می گذارید رد پای متمم رو در آن می بینی تازه از منابع اصلی و درجه یک دنیا . که کار جمع آوری اطلاعات و دیتا را دو چندان سخت کرده و خودت هم راضی به هر چیزی نمی شوی ، این یعنی تبدیل شدن یه یک مازوخیسم روانی اساسی که خود آزاری در درجه اول در خصوص مطالبت می شوی ،چون هم خودت را باید در نقش محمد رضا که فیلتر کتننده مطالب است ،هم در نقش سخنران و هم در نقش مستمع در نظر بگیری و بتوانی از طیف هر کدام مطالبت را عبور دهی و کار بردی هم باشد ،واقعا کار کردن با این متممی ها سخت از دانشگاه شریف ها شده ،هم متوقع و هم اهل مطالعه و مسلط ،بگذریم در طی این مدت حالی به ما می گذرد …..
اما مسئله که می خواستم بگویم در این روزها کمی ذهنم تیز تر شده به اطراف ام ،مثلا به سایت خودم سر می زنم قبلا رنگ و نمایی خوبی رو احساس می کردم ولی الان احساس می کنم مثل تئاتر شهر شده از هر دری سخنی شده است ،یعنی کلا مخاطب نمی داند دل نوشته است ،بازار یابی است ،و نمی تواند تم اصلی سایت را در یابد ،که البته برای من که می خواهم بر روی برند شخصی ام کار کند شاید زیاد پسندیده نباشد ،که البته این اشکال را در سایت های سایر دوستانم نیز مشاهده کردم و پیش خودم فکر کردم ،من نماد چی هستم ؟شاید وقتی که پای درس های محمد رضا می نشینی و توی سایت اش با مطلب مختلف می تواند مخاطب اش را سیراب کند ،حاصل داشتن یک برند شخصی قوی است که مثل کوه یخ می ماند، ما فقط قسمت بالای آن را می بینیم و قسمت های زیر پنهان است ، قضیه را اصلا متوجه نمی شویم و فکر می کنم اگر تم سایتمان مثل محمد رضا باشد یعنی اینکه بلاخره ما هم می توانیم برند شخصی خود را داشته باشیم . موارد یکه این روزها در گوشه ذهنم می گذرد و بعد از فارغ شدن از پروژه به آن خواهم پرداخت
اولین مورد : هر کس باید دارای یک تم اصلی باشد و چند تم فرعی ولی سهم تم اصلی آن در نوشته هایش بیشتر باشد ،تا اگر مخاطب خواست در خصوص اجتماعیات سرچ کند بداند به کدام سایت سر بزند و اگر بخواهد در خصوص تکنولوژی بشوند به کجا سر بزند ،به نظرم حالا که ما وقت می گذاریم و می نویسم بهتر است در خصوص برند شخصی آنلاین خود فکر کنیم و به قیبله ای که می خواهیم با آن شناخته شویم بیشتر فکر کنم، در ضمن حفظ یکپارچگی بین فضای های آنلاین باید مشخص باشد ،مثلا در لینکدین و تلگرام و وبلاگ و سایت ها به یک تم شناخته شویم و سعی کنیم اگر دل نوشته ای هم می نویسیم در مسیر مشخصی و یا در اتاق فکری خاصی باشد که مخاطب بداند اینجا قرار است که راحت بنشیند و گوش دهد ولی از زاویه تم اصلی .
دومین مورد که این روزها فکرم را مشغول کرده، فکر تجربه اندوزی حرفه ای یا همان هنر کریستالی شدن است ،خیلی راحت می گویم کریستالی شدن ولی خدا وکیلی چقدر در مورد این مسئله با خودمان فکر کرده ایم و در خلوت خودمان به آن پرداخته ایم ؟راستی نمره شما در یادگیری کریستالی در سال 95 چقدر است ؟
در معرض قرار دادن ،مولا علی (ع) فرمودند ” قویترین دشمن سختیها صبر و شکیبایی در برابر آنهاست. غررالحکم جلد 2 حدیث 2908 ” و در حدیثی دیگر با این مضمون که که درختانی که خود را در معرض با های شدید قرار می دهند تاب و تحمل بیشتری نسبت به درختانی که در شرایط راحتری رشد می کنند مقاوم می شوند ،اینکه خودت را وارد معرکه بکنی و عرقت در بیاید و حسابی فکرت خراب شود و انرژیت تحلیل رود ،کار ساده ای نیست ،ولی به نظرم برای عصاره گیری از اندوخته ها لازم است والا همان زبور بی حاصل هستیم کار آفرینی پیش کش .
ژان ژاك روسو در كتاب امیل می گوید: (اگر جسم, زیاد در آسایش باشد, روح فاسد می شود. كسی كه درد و رنج را نشناسد, نه لذت شفقت را می شناسد و نه طراوت ترحم را, چنین كسی قلبش از هیچ چیز متأثر نخواهد شد و بدین سبب قابل معاشرت نبوده, مانند دیوی خواهد بود در میان آدمیان.)۲
سومین مورد : قدر لحظات خود را بدانیم و وقت ارزشمند خود را به آینده موکول نکنیم زیرا همین آینده وقتی به جلو تر می روی حصار تنگتری به دورت می کشد از زندگی متاهلی گرفته تا بچه داری و جواب فک و فامیل و همسایه تا عقدهای جوانی همه یک دفعه بر سرت هجوم می آورند و زیر بار گاهی نه خمیده بلکه له می شوی نمونه اش وقتی که برای کنفرانسی دست به مققاله خارجی می زنی و برای درک مطلبش مثل خر در گل گیر می کنی و بعد تازه برای یادگیری زبان ابتدایی باید پیش قدمش شوی و بعد می بینی طرف با نصف سن تو چنان دورت می کند که جز مشتی بر سر خود حواله نمی کنی که چرا فرصت ها از دست رفت و من در این و آن ماندم …..
چهارمین مورد : یادگیری زبان خارجه اگر مهم تر از آب ونان روزانه ات نباشد کمتر نیست وبه نظرم جز واجبات باید در نظر گرفته شود . و گرنه با آن کپر نشین در کویر دور افتاده هیچ فرقی نداری به جز تجملاتی ظاهری که در آن غوطه وری .(من فعلا شاگرد هیوا هستم )
پنجمین مورد : هنر نوشتن و فکر کردن را آموختن و وقت گذاشتن و تحصیل کردن نه از بابت پوز داشتن وبلاگ بلکه از نظر برقراری ارتباط با دیگران که متاسفانه در این یکی خیلی بدبخت و ضعیفیم و با تُفی سردیمان می شود و با کشمشی گرمی مان .
ششمین مورد : به باطل نگشتن به هر دری نزدن و به هر کسی رجوع نکردن گاهی همین پراکنده کاریها موجب می شود انبوهی از اطلاعات بدر نخور را داشته باشیم و مثل اندیشمندان اظهار فضل و کرم کنیم که چنان و چنین . (هر کتابی و هرکسی ارزش خواندن و معاشرت ندارد )
هفتمین مورد : مسیر خود را درست انتخاب کنیم ،شاید بتوانم بگویم برخی از دوستان متممی خوب مسیر را شروع کرده اند اگر رد پای آنها را از قبل داشته باشیم رشد خوبی داشته اند ولی همین سر زدن به وبلاگ دوستان باعث می شود که بفهمی که چقدر غیر حرفه ای کار می کنی و فقط می نویسی برای خودت ولی کمی هم باید به شعور مخاطب توجه کنیم و به زمانی که برای خواندن مطلبمان گذاشته فکر کنیم و بهتر است گاهی که خشمگین و یا خیلی خوشحالیم کمی با متانت بیشتری بنویسیم و نگویم به درک هر کس دوست دارد بخواند و هر کس دوست ندارد خوش آمد . این همان ضربه زدن به برند شخصی است که در حال شکل گیری است .
ببخشید که من هم جز همان غیر حرفه ی هستم ولی قول میدهم خودم روی این موضوع کار کنم و حداقل برای خودم مثمر ثمر باشم .
لینک کوتاه شده مطلب : https://goo.gl/VRf5DT
راستش چند روزی هست که من هم به مورد اولی که نوشتید دارم فکر میکنم.
اینکه از هر دری و هر نوع مطلبی رو در وبلاگم بنویسم، از دید من، خوب هست. چون دارم تمرین نوشتن میکنم و با این برونریزی بعداً دقیقتر به نوشتهها و حرفهای خودم فکر میکنم.
ولی به نظرم از نظر مخاطب چیز خوشایندی نباشه. اینکه بالاخره تکلیفش مشخص نیست وقتی مثلاً میاد و یادداشتهای منو میخونه،این یادداشتها تم اصلیشون چی هست.
هرچند که هر کسی فضای فکری خاص خودش رو داره و تا بهحال هم توی وبلاگهای دوستان متممی دیدم که به رغم پراکندگی ظاهری، هر کسی در یک محدودهی مشخصی داره مینویسه و حرف میزنه.
یه موضوع دیگه هم که هست اینه که ما برای خودمون داریم مینویسم یا برای مخاطب. اگه برای خودمون مینویسیم که تکلیف مشخصه. هر چیزی رو که دوست داشته باشم می نویسم بدون توجه به سلیقه و انتظار مخاطب. در این حالت سلیقهی شخصی خودم هست که مهمه و اولویت داره.
ولی همونطور که گفتید با نوشتن در وبلاگ آدم «برند شخصی» برای خودش درست میکنه. با این پراکنده نویسی و از هر موضوعی نوشتن نمیشه یه برند شخصی خوب ایجاد کنیم. لااقل در حال حاضر من اینجوری فکر میکنم و شاید از نظر کسی دیگه این حرف کاملاً اشتباه باشه.
چیزی که به ذهنم رسید این بود که شاید همون جور که در درس استراتژی محتوا یاد گرفتیم که بهتره حداکثر ۳۰ درصد از یک محتوای ارائه شده تبلیغات باشه و بقیهی محتوا آموزشی باشه، در وبلاگنویسی هم بشه این قاعده رو رعایت کرد.
به این شکل که من ۳۰ درصد از نوشتههای منتشر شده در یک ماه رو به حرفهای شخصی خودم اختصاص بدم و ۷۰ درصد بقیه رو اختصاص بدم به گفتن و نوشتن از چیزهایی که دوست دارم برند شخصی من باشن و به نوشتن و حرف زدن و نظر دادن در اون حیطه شناخته بشم.
البته من هم اعتراف میکنم که تا بهحال به شکل کاملاً غیرحرفهای عمل کردم.ولی امیدوارم بشه از این تجربیات برای حرفهای شدن بهخوبی استفاده کنم.
در کل امیدوارم که همهی ما متممیها بتونیم در این فضای آنلاین اون طور که دوست داریم و میپسندیم برای خودمون برند شخصی ایجاد کنیم. برند شخصی که حرفهای بودن و حرفهای عمل کردن جزء جدانشدنی از اون باشه.
ممنون طلاهره جان
یک وبلاگ نویس می تونه از هر دری صحبت کنه ولی یک چیز است که باید رعایت کنه، اون هم مثل استاد عجمی که هم خوشنویش است و هم عرفان مولوی تدریس می کنه و یاددکتر عشایری وقتی می نشینی پای حرف هاشون آدم سیر نمی شه، و بعد از اون مبتلا میشه ،یعنی ادم می ره فکر می کنه و می بینه باید کجای این جغرافیای زندگی بایستد ،همونجور که ما لذت می بریم از خواندن وبلاگ محمد رضا باید مخاطب ما هم لذت ببره و بتونه حداقل مسیری که ما به اون اشاره می کنیم را توی نوشته ها مون بهش برسه و یا حداقل بفهمدش . اینکه محور داشته باشیم بنویسیم ولی تو محور باشیم ،که اگر مخاطب یک روز دلتنگ و دلگیر بود بدونه به کدام سرا می تونه دلتنگی هاشو کم کنه و کمی سبک بشه و یا اگر دنبال محتوای خوب گشت بدانه یک جای است که هم محتوای خوب داره هم نوشته های خوبی داره .