پیش نوشت: این مطلب کمی سوء گیری نسبت به صنعت پخش مواد غذایی دارد. بیشتر صحبت ها از جنس درددل و گلایه است و با هدف ثبت وقایع صنعت پخش در این روزها نوشته شده است که مسلما آلوده به خطا و سوء گیری ذهنی است.
این روزها که دغدغه اکثر مردم، آینده ی وضعیت نرخ دلار و ارز در بازار است، باعث شده مردم شتابان به جمع آوری نقدینگی و تبدیل آن به دارایی هایی مثل زمین، دلارو طلا مشغول باشند.
وضعیت بازار به علت اتخاذ سیاست ضد تورمی و عدم چاپ پول بدون پشتوانه، شرایط رونق و داد و ستد را تا حدودی از دست داده و دچار رکود شده. اکثر شرکت ها در نتیجه این وضعیت، بیشتر به دنبال زنده مانی هستند.
قطعا طرح های توسعه محصول و توسعه جغرافیایی توزیع و همچنین نوآوری در خدمات به نوعی تحت تاثیر این فضا قرار می گیرد. اگر از پروژه های استارتاپی و حوزه دیجیتال در حیطه حمل ونقل بگذریم و به شرکت های پخش و توزیع در بازار بپردازیم، به عینه می توانیم فرسودگی، کهنگی و عدم نوآوری در خدمات را ببینیم. زیرا از یک طرف، با افزایش هزینه های پخش که شامل نیرویی انسانی، خدمات قراردادی، لجستیک، تجهیزات و انبار ها روبه رو هستیم، و از طرفی با افزایش مانده مطالبات، سوخت پول، مانده در بازار و افزایش چک های برگشتی روبه رو شده ایم و دگر جایی برای ذخیره سود باقی نمانده است.
در خصوص سیاست های پرورش و نگهداشت منابع انسانی در طی چند سال اخیر، جنبه های نرم مدیریت تبدیل به جنبه های سخت شده است. فشار و بی منطقی در میان متولیان اجرایی توزیع – مدیران، سرپرستان، موزعین، شرکت های تولیدی – به جای برنامه ریزی و متقاعدسازی به بی برنامگی و فشار و التماس و عجز منجر شده است و هر روز بیش از بیش شده این واقعه رخ می دهد.
پدیده استعفای عاطفی در ارکان نیروهای اجرایی بیشتر به چشم می خورد، در جایی که نشاط بازار وجود نداشته باشد، قطعا نشاط سازمانی هم در میان نیرو های بازار وجود ندارد.
تبدیل دانش به معضلی به نام بی سوادی
در سازمان های پخش و توزیع بسیار تاکید بر آموزش نیروهای انسانی می شود. زیرا اعتقاد دارند که هر چه نیروی انسانی که وظیفه خدمات رسانی را بر عهده دارند، با سواد تر باشند، خدمات دهی بیشتر و در نتیجه رضایت مندی مشتریان بیشتر است.
در زمان رکود در بازار، در مدیریت تمایل به دستوری عمل کردن یکطرفه وجود دارد، در این نوع مدیریت، دانش در کمترین سطح، تبدیل به مهارت می گردد. دانش به جای تبدیل شدن به مهارت، تبدیل به حرف های عمومی بی خاصیت شده است که این نوع رفتار به عنوان یک معضل در میان رده های بالایی و میانی سازمان پخش و توزیع به وفور دیده می شود.(جایی که علم از توصیف رفتار بازار می ماند)
مدیری که خود را تحصیل کرده دانشگاه، در رشته MBA و DBA می داند، در هنر متقاعد سازی و برنامه ریزی فقط به فحش های چارواداری عادت کرده و فروشندگان خود را با حرف های بی منطق و دستوری نه تنها راهنمایی نمی کند، بلکه احساس حقارت و ذلت را در آنها تشدید می نماید و در عین حال انتظار دارد که فروشنده با عزت نفس و اعتماد به نفس بالا با مشتریان صحبت کرده و آنها را متقاعد نماید که محصول او را بخرند.
احساس من این است، که زمانی که رکود در بازار حاکم است، تبدیل دانش به مهارت با نرخ کمتری صورت می پذیرید. از طرفی نرخ توسعه در سازمان هم در گرو همین موضوع است. در این مواقع معمولا آموزش را در بخش سر فصل هزینه ها در نظر می گیرند. آموزش تحت تاثیر این نگاه، تبدیل به آموزش سطحی وتئوری های پوچ می گردد که ادامه همان سیاست راه بنداز و جا بنداز در بازار می شود.(مشاورین بی خاصیت و دور قالب چین مدیریت روز به روز بیشتر به پدیده راه بنداز جا بنداز عادت می نمایند)
شاهد این موضوع کلافگی مغازه داران، از دست فروشندگانی است که بی محابا در فروختن جنس خود به هر ترفندی متوسل می شوند. مغازه دارن از اینکه فروشنده ای جنس اجباری و کم فروش را در ویترین او جای می دهد، بسیار گلایه دارند.
وضعیت سود دهی
در طی این چند سال(به تجربه) به خوبی درک کرده ام که سازمان های پخش و توزیع از نظر اعمال سیاست های خود بر روح بازار از دامنه اختیار کمی برخوردار هستند و آن مقدار کم هم، در صورتی است که دارای سیستم، ابزار، امکانات و برنامه باشند.
اصلی ترین قسمت تاثیر گذاری که توسط نیروهای بازار انجام می شود، شامل سیاست های مالی دولت، وضعیت معیشتی و درآمدی مردم، نرخ ارز و …می گردد. قبول این واقعیت برای مدیرانی که دچار نزدیک بینی بازار هستند رنج آور، دردآور است. برای عدم پذیرش این موضوع بارها و بارها دست به آزمون و خطا می زنند، گاهی آنچنان منابع سازمان را دچار فرسودگی و اضمحلال می کنند که تا سالها سازمان در بازار نمی تواند کمر راست نماید.
حال روز صورت های مالی (سود وزیان)
اما در طی امسال که امید به گشایش بازار داشتیم، متاسفانه به علت نوسانات ارز و افزایش نرخ بهره و کمبود نقدینگی در بازار، گردش مالی سازمان هم به تبع کم شده است و ستون بدهی ها بیشتر از درآمد ها در صورت حساب سود و زیان قرار گرفته است، که اگر نرخ تورم را نیز در نظر بگیریم، می توان گفت که با زیان هم مواجه شده اند، زیرا در بهترین حالت بین 3 تا 5 درصد سود حاصل از فروش به دست آورده اند. که با احتساب نرخ تورم واقعی، نه اسمی، در بازار به زیان منجر شده است. از طرفی تامین کننده محصولات هم دچار مشکل سود دهی شده و ایم مسئله زنجیر وار در اکوسیستم بازار اختلال ایجاد نموده است.
نتیجه گیری از بحث
تشدید نوسات ارز در کشور نه تنها به نفع تولید کننده و توزیع کننده نیست، بلکه این جیب مصرف کننده مبارک است که باید مبلغ بیشتری را پرداخت نماید. شاید در دراز مدت کاهش ارزش پولی به نفع صادر کننده باشد، و وضعیت را بهتر نماید. اما آنچه که در دایره بسته اتفاق می افتد، کاهش کیفیت تولیدات، کاهش کیفیت خدمات و افزایش تقلبات (کم فروشی، ناخالص فروشی، کاهش کیفیت مواد اولیه) در بازار است.
تقلبات، ای کاش بیشتر از نوع کم فروشی باشد، ولی وای به روزی که در کیفیت محصول دستخوش این نوسانات گردد. تولید کننده با کم رنگ کردن ارزش های اخلاقی و کاهش مسئولیت اجتماعی، سعی در حفظ جایگاه خود در بازار و وسود دهی داشته باشد.
[su_note note_color=”#09e3b0″]کاهش مسئولیت اجتماعی در زمانی که رکود در بازار حاکم است، مشهودتر است.[/su_note]در مسیر توسعه کشور باید یادمان باشد که روندها ی جاری بر تصمیم های آینده تاثیر خواهد گذاشت و ترند های آینده را ترسیم می نمایند. اگر فردا به نقد سیستم های بازار واکوسیستم بازار پرداختیم، یادمان به رویداد های امروز باشد که جامعه صنعتی ما با چه شرایطی دست و پنجه نرم می کند و ماحصل این رفتار چه خواهد شد.
[su_box title=” ” box_color=”#09e3b0″ title_color=””]بهره وری، توسعه فردی، شغلی، سازمانی در این شرایط برای سازمانهای پخش و توزیع، مشابه شرایط فردی است، که تمام بدنش را دمل و چرک فرا گرفته و باید جسارت به دست گرفتن چاقو و تیغ جراحی را داشته باشد. تا بتواند سلامت دوباره را به دست آورد، اگرچه این مسیر را کمتر شرکت و سازمان و فردی می پیماید، زیرا تا آگاهی و خِرد اتفاق نیفتد تنها با دانش سطحی و تقلید کورکورانه این مهم امکان پذیر نیست. [/su_box]
لینک کوتاه شده مطلب :https://goo.gl/sTHniV
مشاوره و آموزش تخصصی منابع انسانی در شرکتهای پخش و توزیع مواد غذایی
ایمیل : info@kehsavarzfazl.com
من به یاد وضعیت ژاپن در جنگ جهانی دوم و شرکت ماتسوشیتا می افتم.
در حین جنگ جهانی دوم بسیاری از کارخانجات ژاپنی تعطیل و ورشکسته شدند و کارخانجات باقیمانده هم مجبور بودند تجهیزات نظامی تولید کنند. در چنین شرایطی، ماتسوشیتا، کارگران و کارمندان خود را متقاعد کرد که ساعات کاری را به نصف کاهش دهند تا هیچ کسی اخراج نشود. چون کارکنانش را مثل اعضای یک خانواده می دانست.
بعد از جنگ جهانی دوم هم وضعیت بدتر شد، ماتسوشیتا دستور گرفت که کلیه تولیدات را متوقف کند و شرکت ماتسوشیتا الکتریک تحت تحریم های سخت قرار گرفت.
این شرکت تمام این بحران ها را بدون تعدیل نیرو پشت سر گذاشت و چند سال بعد حتی شروع به صادرات و حضور در بازارهای بین المللی و آمریکا کرد.
ماتسوشیتا معتقد بود که مدیریت باید فلسفه داشته باشد و من هم معتقدم که در شرایط بحرانی، یکی از مهم ترین تکیه گاه ها برای حفظ کسب و کار، این فلسفه ها و اندیشه ها، باورها و ارزش های مشترک بین کارکنان است.
هر هدفی غیر از پول و منفعت مادی که کارکنان را حول یک هدف واحد کنار هم جمع کند، می تواند به پایداری و زنده ماندن بیشتر کسب و کار کمک کند.
“بدون داشتن فلسفه مدیریتی، ساختار کلی شرکت خلق نمی شود و سایر عوامل نمی توانند به پتانسیل کامل خود برسند. مدیریت باید بتواند به سئوالات مطروحه درباره زندگی اجتماعی و جهان هستی پاسخ دهد و بداند که: حقیقت چیست و راه صحیح کدام است؟ فلسفه مدیریت باید مبتنی بر قوانین اساسی طبیعت باشد. تعیین فلسفه مدیریت براساس وظیفه شرکت در قبال جامعه، اولین اقدام ضروری درجهت ایجاد فضای کار مناسب است.”
سلام علی جان
ممنون از اشاره خوبتان به شرکت های که مشابه ما در شرایط سختی بودند و توانستند راه خودرا پیدا کنند. قطعا ما نیاز به حفظ ارزش های اخلاقی و ارتقاء آنها در این زمان داریم. گرچه کلاف سردرگم توسعه اخلاقیات درگرو فرد و جامعه است و این نگرش را افراد تحت تاثیر گذار و خبره گان جامعه می تواند به انتشار آن کمک نمایند.
پس می توان گفت که بازگشت به تعیین درست فلسفه مدیریت و دادن هزینه در جهت پاییندی به آن است، که نوشداروی عبور از بحرانها و مشکلات فعلی و پیش روی ما است.