وقاحت لذت بخش
با این کلمه هیچ وقت راحت نبودم، گاهی فکر میکنم چه کلمهای میتوان جایگزین این کلمه کرد، رذالت، پستی، عوضی بودن، نه هیچکدام به دلم نمیچسبد همان وقاحت خوب است. یعنی عالی است.
وقتی بیشتر فکر میکنم میبینم چقدر هم، بامسما است، وقاحت یعنی بیادبی و گستاخی بیشرمی؛ بیحیایی.
وقتی میبینی که همکارت، مدیر بالا دستی و یا پرسنل پایین دستی، چقدر با وقاحت دورت میزنند و بعد در چمشان تو زل میزنند و طلبکارانه و ریاکارانه نگاهت میکنند، انگار که رفتار وقاحت بارشان را سرنگی در شریان زندگیات وارد میکنند. و وقیحانه منظره شکست و افتادنت را نگاه میکنند.
کسی که خود را با القاب پدر و فرزندو مادر یک صنعت معرفی میکند و وقتی با آنها دمخور میشوی، میبینی چقدر وقیحانه زندگی میکنند، از دزدیدن محتوا تا استثمار محتوا گرفته تا سن سخنرانیهای پر آب و تاب وقتی از نزدیک با آنها همراه میشوی میبینی که نون به نرخ روز خوردن، زیر پا گذاشتن ارزشها، بسیار هنر مندانه انجام میدهند و انگار نه انگار که وجدانی از آدمیت به ارث برده باشند. چقدر دردناک است این لجن شدن روح.
مدیری که دم از بازار جهانی می زندو آنوقت برای کاهش زیان محصول آلوده خودرا با عوض کردن تاریخ به بازار عرضه میکند و آن هم به بیمارانی که سلامت برای آنها هزینههای زیادی را بر آنها تحمیل کرده، کسی که از انسانیت و شریعت میگوید و مذبوحانه برای چند ساعت اضافه کاری حاضربه اضافه کردن ماده نگهدارنده به مواد غذایی است که ذات آن سلامت زا است.
این روزها ما دچار کوری سیاه شدهایم، یعنی با رذالت تمام در چشمان همدیگر نگاه میکنیم و قطره شرارات را در چمشان فرد مقابل میریزیم. و یانکیهای تربیت میکنیم که به یانکی بودن خود بسی افتخار میکنند.
ای کاش ژوره ساراموگو قبل از اینکه رمان کوری را بنویسید، سری به ما میزد که چطور از وقاحت خود لذت میبریم آنه با چمشانی باز.
وقاحت در زیر پوست جامعه تاول زده و بوی تعفن آن مثل زخمی کرم انداخته هر روز صبح به مشام میرسد و دیدن این رفتار جزیی از لذتهای جامعه شده کسی که به زباله دانی عادت کرده از بوی زباله سر مست میشود و برایش لذتی بالاتر از این نیست که در این زباله دانی غلت بزند و وقیحانه رفتار میکند. نمیدانم که چه داروی را میتوان برای این بیمار خاموش جامعه تجویز نمود، جامعهای که قرار است در مسیر توسعه قرار گیرد و ریلهای قطار تکنولوژی را بر پا کند، این رویای نیمه شب من است که همچو عرقی سرد هر شب بر تنم میماند.
در فرهنگی که رفتار وقیحانه و با وقاحت زندگی کردن جزیی از ارزشهایش شده است ریشههای زندگی را سخت خشک و برگهایش را زرد و بی جان و غنچههایش را سخت بیمار و آفت زده میکند.
«چرا ما کور شدیم، نمی دانم، شاید روزی بفهمیم، می خواهی عقیده مرا بدانی، بله، بگو، فکر نمی کنم ما کور شدیم، فکر می کنم ما کور هستیم، کور اما بینا، کورهایی که می توانند ببینند اما اما نمی بینند.» (رمان کوری )
لینک کوتاه شده مطلب : https://goo.gl/RqXd4t
چند بار پیش آمده که وقتی با یکی از اطرافیانمان درباره کارهای درست و اصولی و بزرگ حرف می زنیم، در نهایت بگوید که “حرفهای خوبی میزنی ولی در کشور ما جواب نمیده، تو کشور ما باید رانت داشته باشی و … اصولی و درست کار کردن هیچوقت جواب نمیده”.
بزرگترین درسی که از متمم آموختم این بود که در کشور ما هم کارهای خوب و بزرگ و حرفه ای، ریشه دارتر هستند و بهتر رشد می کنند.
جایی که آب تمیز و سالم نباشه، اتفاقا عطش مردم به آب بیشتر میشه.
در فضاهای آلوده، تمیزی بیشتر به چشم میاد و وجه تمایز بارزتری است. (البته تمیز ماندن در این فضاها بسیار دشوار است)
در جامعه ای که دروغگویی و فریب بین مردم و کسب و کارها رایج و معمول است، صداقت و اعتماد میتونه چندین برابر تاثیرگذارتر باشه، (نسبت به جوامع سالم).
علی جان
همانطور که گفتی برای تمیز ماندن باید هزینه داد و البته خود را از معرض فضای آلوده دور کردو آنهم با متمایز شدن است یعنی اینکه وابسته آنها نباشی بلکه آنها درگیر تو باشند که نیاز به کار شبانه روزی و حرفه ای شدن دارد .
جناب کشاورزی،
این نهال نو کاشته را بارها برداشتیم و دست به دست چرخاندیم بلکه در آب و گل بی مرضی فرو کنیم. بارها خسته شدم از چرخاندن این نهال و قصد کردم یکجا از کمر بشکنمش. به قول شما زیستن در این خاک ریشههای زندگی را سخت خشک و برگهایش را زرد و بی جان و غنچههایش را سخت بیمار و آفت زده میکند.
خدا رو شکر میکنم که در آب و گل متمم و در قبیله دوستان متممی میشود این نهال را به دل خاک سپرد و منتظر دیدن جوانه ها بود.
سرزنده باشید
سلام پوریا جان
بسیار ممنون از اظهار نظرتون مسلما بودن در قبیله متمم هر کس را به فراخور توان و قدر و منزلت رشد خواهد داد و وظیفه تمام متممی ها شرد همدیگر است که در گرو رشد خود می باشد .