جلسه با کمی تاخیر برگزار شد مدیران ارشد پایتخت نشین بر سر میز بررسی عملکرد شعبه فروش دور میز نسشته بودند ، مدیر فروش و سرپرستان فروش همگی گزارش خود را از شب قبل آماده و برای یک جلسه چالشی خود را تا دندان مسلح با آمارو اقارم نموده بودند، بخصو ص اینکه شعب هم سود آور بود، نسبت به سال قبل کاهش فروش را تجربه نموده بود ،ولی به علت افزایش قیمت سبد محصولات قابل عرضه سود خوبی را کسب نموده بود ، در آغاز جلسه مدیر ارشد سازمان با حرف های رتوریک(حرف های مثبت بی خاصیت ) سعی در در دست گرفتن جلسه داشتکه متوجه شدیم ایشان هم خدا را می خواهد و هم خرما را ،البته این نگاه از نظر یک کارشناس استراتزی متعارض محسوب می شود، زیرا در برخی صنایع نمیتواند هم به تناژ بالای رسید و هم به سود بالای رسید این نسخه بازار است که تعیین کنند ه این دو عنصر می باشد و البته دست کاری در آمیخته های بازار می تواند نقش مکمل و یا متضاد این استراتژی را بازی نماید ، البته هر دو هم درست بود ولی عرف صنعت بیشتر از جنس تناژ بود تا ریال زیرا افزایش ظرفیت خالی دستگاه ها فشار بیشتری بر صنعت وارد می نمود تا افزایش سود حاصل از فروش ،از طرفی محصولات ریال ساز هم سهم مشخصی در صنعت را به خود اختصاص می داد،حرکت در هر رو سر طیف خیلی انرژی و استرس را ایجاد می کرد ، البته در این میان معاون مدیر ارشد که به تازگی پست بالتری منصوب شده بود ، برای اینکه حرفی زده باشد ، سخن خود را این چنین آغاز نمود که ما می توانستیم سود بیشتری را کسب نماییم و در واقع این سود نشان دهنده ضرر و زیان است و البته دلیل این صحبت خود را داشتن پرسنل با تجربه و مدیرمابانه می دانست البته زیاد هم بی جا نمی گفت، زیرا چند سال عملگی در یک کار بلاخره از شما یک بنای آجر می سازد ،اما مهندس برج ساز خیر ،دانش کسب می شود و تجربه به دست می آید ولی مهارت یعنی از دل سنگ خمیر مایه به دست آوردن است، که کار هر کسی نیست ،مگر اینکه دانش خود را بارها در بوته آزمایش و سنجش در میدان واقعی عمملیاتی گذاشته باشد و از دل آن دانش جدیدتر و مهارتت بهتر و خرد شایسته تر پیدا کرده باشد ،تبدیل دانش به منش و این کار هم زمان می طلبد و هم نگاه سخت گیرانه به دانسته های خود و به قولی
“انسان ها همه سخت گیرند ،اما انسان های بزرگ به خود سخت می گیرند و انسان های حقیر به دیگران “
اما چرا ما در این راه نا توان هستیم؟
چرا ما در اکثر لحظات و جلسات سریع به جای نقد داشته های خودمان به نقد صحبت های دیگران می پردازیم ؟
شاید سوالاتی از جنس
چرا الان ما در این وضعیت هستیم ؟چه روند های بر ما تاثیر گذاشته ؟ به چه ابزار و دانشی نیاز داریم تا بتوانیم به جایگاه مطلوب برسیم ؟ بتواند در ترسیم این نقشه راه کمک بیشتری بنماید تا اینکه به جای صحبت های صد من یک غاز افراد دور قاب چین و کارشناسان و متخصصان یک شبه در میدان کارزار
از این جنس جلسات کم وجود ندارد و جالب اینکه مدیران تحصیل کرده ما برای طی نمودن راه صد ساله یک شبه ،وقتی در این ورطه می افتند و یا در کنار مدیران ارشد سازمانی قرار می گیرند ،بر علیه دانش خود به پا می خیزند و نه تنها تاب درست سوال کردن و درست صحبت کردن را ندارند بلکه مثل لال مادر زادی سعی دارند با زبان بدن فقط سرو دست خود را تکان دهند تا مدیر عامل برای ادامه صحبت های خود سوخت بیشتری به دست آورد ؟
چرا من ؟
سوالی بود که تک تک پرسنل واحد فروش بعد از جلسه از خود می پرسیدند (چرا از من نه تنها تقدیر نشد بلکه با دست های خالی و با کلی انتظار از جلسه راهی نمودند) از خود سوال می کردند که علیرغم سعی و تلاش در فروش در طی یکسال در نهایت با حرف های رتوریک و خنثی و بدون نتیجه در یک جلسه متهم به کم کاری و عدم استقاده از تلاش کامل در جهت اهداف فروش شدم
از خود سوال می کردند چرا من اینقدر بدبخت هستم که با این همه تلاش نه تنها تشکر زبانی نشد بلکه بدهکار هم شدیم ؟ (این حال و روز اکثر کسانی است که ما در سطح جامعه می توانیم ببنیم و کسانی جرات پرسیدن این سوال را دارند و کسانی دیگر حتی در خفا هم جرات پرسیدن این پرسش را ندارند زیرا احساس می کنند فردا مدیر عامل می توان از وضعیت قیافه آنها این حدس را بزند و بعد هم مسلما باید اخراج شوند .
اما واقعا چرا من ؟
دلایل متعدی می توان برای این پرسش مطرح نمود ،من چند تجربه که برایم خودم پیش آمدم را بازگو می کنم در زمانی که من فاقد مسیر ذیل بودم این پرسش برایم بسیار آزار دهنده بود :
1- ضعف در پرزنت مناسب و قوی از خود (یعنی عدم درست ارائه و پرزنتیشن )مهارتی که برای همکاران واحد فروش از نان شب واجب تر است .
2-نگاه شغلی به شغل خود نه نگاه حرفه ای (فرق آن این است که در این شغل تعریف شده مسئولیت ها و شرح وظایف خود را می بینیم و در نگاه حرفه ای شغل خود را با نگاه یک استراتژیست نگاه میکنیم و ضعف و قوت و فرصت و تهدید های خود را می توانیم ببنیم یعنی هم درخت و هم جنگل را می بینیم )و انگاه تازه به سطح سوالات درست می رسیم یعنی پرسیدن حرفه ای ؟
3- نق زدن و غر زدن هیچ وقت نتوانسته است از آلام بشری کم نماید چیزی که بر خلاف تصور فکر می کنیم با وقت گذاشتن برای باز تعریف خاطراتی برای دیگران می تواند ما را سبک تر نماید ،که البته جز احمق تر نشان دادن وجود خود و نگاه خود چیزی از آلام ما کم نمی نماید .
4-تلاش مجدد برای رسیدن به سطح بالاتری از استاندارد عملکرد (آیا واقعا سطح بالاتریوجود دارد که هنوز می توانستیم آنرا انجام دهیم و نخواسته ایم ) البته صادقانه بپرسید و بدون اینکه اما و اگر در میان باشد.
5- به ارتقا شغل خود و ترک سازمان فکر کنید گاهی فکر کردن به این موضوعات جسارت به شخص می دهد و برای اینکه بتواند خود را محک بزند وبرای محیط جدید خود را آماده کند فرصت خوبی است ؟
6-مطالعه در خصوص افزایش عزت نفس در جلسات و راهکار های حفط و ارتقا آن به جای تفکر منتقدانه از خود بیشتر مشکلات ما از ضعف عزت نفس منشاء می گیرد نه مشکل اراده
7- تدوین مسیر حرفه ای شدن عمیق نمودن تخصص در یک رشته و یا تخصص خاص به صورت کاملا حرفه ای .
و یادمان باشد
در زمان های سختی و در آستانه شکست در میدان نبرد زندگی ،زمانی که فشار ها زیادی بر ما وارد می شود ،ذهن انسان به سمت راه ساده تر و تفکر چرایی منفی سوق پیدا می نماید.
مطالب بیشتر برای مطالعه :
1- کتاب عزت نفس ناتانیل براندن
2- فایل صوتی حرفه گری در محیط کار
لینک کوتاه شده مطلب : https://goo.gl/EAqXZj
سلام.
متن بالا را دوباری با دقت خواندم و باید باز هم بخوانم. چندین نکته یاد گرفتم و امیدوارم بتوانم آنها را در عمل هم اجرا کنم.
البته طبیعتا و با توجه به اینکه شما مدتهاست در FMCG تجربه و مطالعه دارید، دانش و تجربه من قابل قیاس با شما نیست، اما با توجه به فایل صوتی که قبلا در شنوتو از شما شنیده بودم، می خواستم نکته ای را اضافه کنم (از حافظه نقل می کنم).
شما در فایل صوتی، گفتید که جلسات هفتگی با پرسنل و ویزیتورهای واحد فروش، اغلب چندان جذاب نیست. فکر میکنم ذکر کردید که با توجه به رکود موجود در بازار، اغلب فروشندگان به اهداف فروش خود که توسط سرپرست شعبه مشخص شده بوده دست پیدا نمی کنند و طبیعتا، جو جلسه پر تنش و پر فشار خواهد بود.
به این فکر میکردم ( و با چند تجربه معدود خودم هم تطبیق داشت) که انگار این نگاه بصورت آبشاری از بالا به پایین سازمان جاری می شود و بسط می یابد. اینکه معمولا ما یاد نگرفته ایم که “خودمان را جای طرف مقابل بگذاریم و از دید او به مسئله بنگریم”.
طبیعتا هیچ کس دوست ندارد به هدفش نرسد. اما احتمالا موانعی وجود دارد و فکر می کنم تلاش برای دیدن و حل موانع، بتواند تا حدی تنش را کاهش داده و به راه حلی عملی تر منجر گردد.
فکر می کنم طولانی شد. ببخشید.
ممنونم.