به صورت اتفاقی نگاهم به فروشگاه کتابی افتاد که به تازگی افتتاح شده بود یک زیرزمین دنج و آرام بودکه با چیدمان خوب قفسه ها به خوبی می توانستی با کتاب ها ارتباط برقرار کنی ، در ضمن یک میز مطالعه هم برای خواندن کتاب تهیه کرده بود ، علیرغم اینکه با توجه به خرج کردن هزینه کتاب در ماه گذشته و اتمام بودجه خرید کتاب ، قرا نبود پولی بابت کتاب بپردازم ،پیش خودم گفتم که اشکال ندارد فقط میروم و محیط آن رامی بینم و لیست کتاب ها را نگاه می کنم و بعدش هم به آرامی بیرون می آییم، اما عطشی عجیب مرا فرا گرفته بود .برای دیدن کتابها ،زیرا نتوانسته بودنم در نمایشگاه کتاب شرکت کنم و حسرت این موضوع بر روی دلم مانده بود، لذا بی صبرانه به داخل فروشگاه هل داده شدم ، از پله ها آرام به پایین رفتم ،و متن یکموسیقی دلنشین مرا بیشتر به رفتن به اداخل ترغیب می کرد ،فضا به خوبی تزیین شده بود و چیدمان کتاب ها منظم و مرتب بر اساس فهرست موضوعی کتاب ها تنظیم شده بود ، میز کتاب های پرفروش در وسط راهرو کتاب فروشی چیده شده بود و ذهن گرسنه من را خوبی به سمت خود هدایت می کرد .من هم با نگاهم عمیق و منتظر و حریص کتاب ها را یکی یکی را لمس و بو کردم مرا مست می کرد و هر لحظه عطش خرید را بیشتر می کرد ، عذابی بود مثال زدنی در نهایت با کلی کلنجار رفتن با خودم 4 عنوان کتاب را انتخاب کردم و با فریب ذهنم و قرض گرفتن از بودجه هزینه دارو هایم ،خودم را راضی به خرید کردم و خوشحال از این حرکت به بیرون آمدم (کتاب ولادیمیر ناباکف ،کتاب نابرابری ملت ها از عجم اوغلو ،کتاب دیروز هاروکی موراکامی و کتاب واضح اندیشیدن از ژیل لوبلان) .
کتاب ولادیمیر ناباکف، چون سابقه ذهنی از این نویسنده نداشتم طراحی جلدش مرا به خود جذب نمود عکس بسیار جذاب از نویسنده و نوع نگاهش خیلی خوش ام آمد ،از طرفی یک نویسنده روس بود و معمولا نویسنده روس به دلیل ادبیات غنی کشورشان بسیار می تواند در افزایش دامنه واژگان موثر باشد و ازطرفی به فرهنگ ما نزدیک تر و ملموس تر است وقرابت زمانی و مکانینزدیک تری نسبت نویسنده های به اروپا و امریکا دارد.
ولادیمیر ناباکف روس است اما زبان نوشتاری اش انگلیسی است . آثاری که شهرتی بدیل برایش فراهم ساخته است . اما او نا خواسته از سرزمین مادریش جدا شد ، اما استعداد بی نظیر خود را در نگارش به کار برد و آثار بسیاری را به جاگذاشته است .که میتوان به کتاب های
1-لولیتا که باعث مشهور شدنش شد .
2- اشیای شفاف
3-اشعار و دشواری ها
4- شُکوه
5-جزئیات یک غروب و دیگر داستان ها
اشاره کرد.
ناباکف می گوید من در پایان دهه دوم و دهه سوم زندگی ، عادات داشتم ، قلمم را در جوهر فرو برم و روز بعد نوک آن را عوض کنم،من معمولا روز در کنار تربیونی قدیمی و دوست داشتنی که در اتاق مطالعه ام گذاشته ام شروع می کنم . بعد وقتی پاهایم گزگز می افتد ، روی یک صندلی راحت پشت میز تحریر م می نشینم و عاقبت وقتی پشتم به گزگز می افتد ، میروم روی ماناپه ای گوشه اتاق کوچکم دراز می کشم ،روالی است همیشگی و خوشایند.
قواعد بازی ناباکف به گونه ای است که گنج مخفی در باغ افسون شده ای او نهفته است ، نه در بیرون از آن ، و زمانیکه جستجو گر ، شکاک یا خیانت پیشه ، مسیر را نادیده می گیرد و برای یافتن رازهمای تاریک آن سوی دیوار ها را می کاود ،و هیچ چیز جز گردو غبار پیدا نمی کند و همچنون خائنان از این قلمرو طرد می شود . افزون بر این ، آیینه های داخل این باغ تعبیه شده که خواننده را به اعماق خود فرامی خواند.
لینک کوتاه شده مطلب : https://goo.gl/dsw8LA
سلام حسن عزیز.
زیبا نوشتی. نوشته ات، قشنگ آدم رو میبرد به فضایی که ازش حرف میزدی.
از کتاب “دیروز” هاروکی موراکامی گفتی.
راستش، یه تجربه در مورد خودم و این کتاب، اینکه:
من هنوز هیچ کتابی از موراکامی نخونده بودم، و از بس تعریف کتابهاش رو اینطرف و اونطرف شنیده بودم، گفتم بذار برای دستگرمی 🙂 با همین کتاب “دیروز”، که کتاب کم حجمی هم بود، شروع کنم تا اگه خوشم اومد برم سراغ کتابهای دیگری از این نویسنده.
اما …
جای نقطه چین ها رو نمی نویسم، تا بدون هیچ ذهنیتِ قبلیِ خاصی بتونی این کتاب رو بخونی.
اما خیلی دوست دارم وقتی خوندیش و تمومش کردی، نظرت رو بدونم.
بعدش، من هم نظرم رو در موردش میگم.
سلام شهرزاد عزیز
ممنون از اظهار لطفت دوست دارم سر فرصت حتما گپ نامه ای در این خصوص بنویسم چشم .