بسیار سفر باید تا پخته شود خامی ،
صوفی نشود صافی ،تا در نکشد جامی ،
سعدی به لب دریا ،دردانه کجا یابی ،
در کام نهنگان رو ،گر می طبی کامی
صوفی نشود صافی ،تا در نکشد جامی ،
سعدی به لب دریا ،دردانه کجا یابی ،
در کام نهنگان رو ،گر می طبی کامی ،
پیش نوشت : این ادامه بحث دغدغه این روزهای است ، نوشتن همیشه هم برایم جذاب بوده و هم سخت ،بار کشیدن از کلمات وقتی دامنه واژگانت تهی باشد رنجوت می کند و و خود کلمات هم در می روند از زیر بار سنگین معنایی که باید حمل کنند ،شعراین شاعر خوش سخن که ،نگاه طنز گونه اش در شعرهایش دستاویزی است بر طبع اندیشه .
پیش نوشت :
روزهای سختی از سر می گذارنم، دائم بین تردید و پرسش می گردم ،طواف بیهوده ای در ذهن ام شکل گرفته ،طاقتم تاق شده ، تصویر زیبایی که از خودت داری و گاه و بیگاه جلوه نمایی می کنی ،ریشه ای بوده که سالها از میوه نارس آن خورده ای و فکر می کردی که حاصل اندیشه ات است وقتی ناگهان صاعقه می زند و یک لحظه در نور صاعقه خودت را می بینی ،شاخه هایت پر ازبرگهای زرد و بی روح و چروکیده و تنه ات ضعیف و رنجور است ، میوه چروکیده و نارس متولد کرده ای، وحشت سرتا پایت را فرا می گیرد، از خودت میترسی،نفس کشیدن برایت سخت می شود ، به آبی که پایت می ریزد نگاه می کنی، آب زرد رنگ و کثیف و مملو از فضولات انسانی که بوی تعفن می دهد کمی آنطرف تر را نگاه می کنی در خاک مردگان رویده ای قبرستانی که مردگانش زنده به گورهستند ،ریشه ات کمی بیرون زده مثل حالت انسان سر بریده ای دارد که در هنگام مرگ تقلای می کند آخرین خون رگهایش را خالی کند ،حال تصمیم با تو است که ریشه ات را بزنی و خودت را از این فضای وهم آلود نجات دهی یا مرگت را بقبولانی و یا همیشه در درون این خاک متعفن مدفون شوی، ،مغرم سوت می کشد برای آدم بودن چقدر تنم سخت و فرتوت است ،تیغ می زنم بر ساقه هایم جراحتی ایجاد می کنم چرک و کثافت بیرون می جهد (اشاره به جذب محتواهای امروز ما در شبکه های مجازی ) .
اصل مطلب :
در دنیای اطلاعات وارتباطات بهترین و اولویت دار ترین کاری که برای خود می توان انجام داد، تربیت ذهن است ، ژنوم انسان های بدوی و عصر حجر به مرور به سمت تکامل رفته اند و امروز سرعت تکامل دانش و اطلاعات (فزونی یافتن و تولید اطلاعات جدید) چنان افزایش یافته که ذهن برای ذخیره آنها ، از حیله روانی و راه میان بر استفاده کرده و در قالب الگوی های پیش فرض خود آنها را طبقه بندی نموده (خود الگو ها و پیش فرض ها دارای خطای های زیادی هستند ) و زمان کمی هم برای تحلیل و برچسب گذاری و پایش این کتابخانه مستهلک خود می گذارد ، نتیجه اش می شود انسان های فست فودی امروز (انسان تند مصرف در همه حالت های غریزی و اکتسابی) و نتیجه اش می شود، جامعه پر ازتعارض معنایی و روانی و لغوی ،انسان سردرگم و چراغ های راهنمای های قلابی و گول زنده که سرابی بیش نیستند.
اما هنر یادگیری نه به تمرین است و نه به افزایش بار اطلاعات ونه به هم کلام شدن با استاد و نه پیرایش و ویرایش صفحه تار نمای ، و به قول مهندس بهنود الله وردی نیک در هویت سازی برند (هویت مفهومی و هویت استراتژی ) چیزی است که از خود انسان باید ایجاد شود و این بستگی کامل به ژنوم آن فرد دارد همانطور که یک بدن نحیف در باشگاه بدن سازی بیشتر در میان تصاویر عضله ها سرگردان است و ماحصل آن جسمی کمی ورزیده تر (در همان مقطع ) می باشد و نه چیزی فراتر ،یعنی اینکه زیر ساخت این فرد برای ورزش بدنسازی بسیار مضحک می باشد ، بعد از یافتن چستی خود آن هم با تفکر نقادانه و تربیت ذهن پرورش یافته حال می توان در مقام شاگردی قرار گرفت و نگویید که این نگاه سخت گریانه است این نگاه فقط و فقط یک انتخاب هوشمندانه است و ما حصلش هم نتیجه اش است که خود گویای همه مسائل می تواند باشد،
تجربه من برای خارج شدن از این محیط :
من هم مثل همه انسان های عادی هستم با خطاهایش و ناتوانی هایش و استعداد هایش ،اما آرزوی ام تولید ماده ای به نام ارزش است که می تواند برای خودم و برای محیط ام مفید باشد ،یادگیری برایم درد آور است و رنج آور زیرا مثل کوزه خامی در کوره داغ باید خود را قرار دهم و گاهی به دلیل خامی بیش از حد و تقلب در ساخت خودم ترک برداشه ام و دوباره دور ریز شدم ام نشانه های آن افسردگی آموخته شده (بخوانید ناتوانی آموخته شده ) اما در این مسیر با کسی آشنا شدم به نام محمد رضا شبعانعلی که خود شحنه ای است بی پروا رگ می زند و تا عمق وجود ادامه می دهد کشیدن تیغ اش را و حجامت می کند روحت را اما گرفتن رژیم غذایی را خودت واگذار می کند ،حال در این راه فقط گاهی می دوم و راه می روم و بقول آقای مارتین لوترکینگ هر طور شده حتی سینه خیز روبه جلو می روم ،تمرین را با نوشتن درآمیخته ام و راه رفتن را انعکاس گفتگو درونی خودم پالایش می کنم ،مسیر ذهنی ام را مشخص کرده ام (تحلیل نقاط قوت و نقاط ضعف ) و بعد مسیر روشنایی را ترسیم اما با گام های کوچک که مبادا نرسیدن به مسیر مشخص شده ،سم نا امیدی را در شریانم جاری سازد در این مسیر گاهی از همراهان سبزم (وبلاگ دوستان متممی) و نوشته های دوستان متمم ام برای بازنشر افکارم کمک می گیرم و ماحصل اش را می فشارم تا بتوانم قطره عصاره ای تهیه کنم و این مسیری است نیاز می بینم برای آدم شدن در آن گام بردارم .