پی نوشت :
این متن در واقع نوشته ای است که قرار بود ،در سایت روز نوشت های محمد رضا شعبانعلی ،برای خودم و معصومه در خصوص مدیریت دوستی ها و ارتباطات بنویسم ،زمانی که مثل همیشه به عنوان کامنت نویس در وبلاگ محمد رضا مطلبی را در این خصوص دوست داشتم بنویسم ،به خودم نهیبی زدم و گفتم کمی صبر کن ،این متن را یاید مزه مزه کرد و خوب چشید ،قرار نیست اولین کلماتی که بعد از خواندن متن در ذهنت عبور می کند بر روی صفحه بیاوری (به احترام خوانندگان وبلاگ محمد رضا ) کمی تامل بهتر است چند روزی به خودم فرصت فکر کردن دادم ،تا من هم مثل معصومه بتوانم یادگیری تفکر عمیق را در این مسئله داشته باشم ،والبته که این محل را برای نوشتن انتخاب کردم ،دوست داشتم که این سنددر وبلاگ خودم منتشر شود که گاهی بتوانم به آن رجوع کنم .( البته طولانی بودن متن هم یکی از علت های فرعی آن بود )
سوالی که معصومه نوشته بود و شرح حالیست ، که بعد از عضو شدن در متمم و پیگیری مطالب متمم و روزنوشت ها پیدا کرده بود (ایجاد تفاوت معنی دار در روابط و نحوه گذراندن اوقات فراغت خود که باعث شکل گیری جدیدی از نحوه ارتباطات شده بود ) برای هر متممی این امکان وجود داردکه درگیر چنین احساس و رفتاری شوند از جمله خود من ، گاهی فکر می کنم که در یک لایه قرار گرفتم که کاملا از اختلال با مرز دیگران مرا محافظت می کند و البته این لایه در رفتار ، کلام و عمل مصداق پیدا می کند ، قبلا در محل کار و یا روابط عادی، دنبال چیزی از جنس هیجان بودم که بیشتر جنبه بیرونی داشت ،اما الان بیشتر به دنبال سکوت و تعمق و نوشتن هستم (گاهی احساس می کنم مثل سوسک کافکا شده ام توانایی برقراری با دیگران برایم سخت شده است و گاهی هم احساس تنهایی که جنس آن بیشتر حوزه دانشی و تفکری است (البته این به معنی احساس غرور و دانستن زیاد نیست بلکه تفاوت را بیان می کند مثل نفاوت سیب و پرتقال که نمی توانند همجنس باشند ) و این مسئله با همراهی در متمم و روز نوشت ها مسیر شده است ،و تصویر این حالت است که انگار در حال غار نوردی در کوه آتشفشان هستم و دائم جذبه زیادتر و فاصله خودم با مکان اولیه ام کمتر می شود ،گاهی احساس گم شدگی دارم . ما به کدامین دنیا تعلق داریم ؟
این حال و روز احتمالا برای تعداد زیادی از متممی ها بوجود می آید و تغییر رفتاری و روحی آهسته آهسته در روح و جان آنها نفوذ می کند و مسلما باید شاهد تغییراتی در این زمینه هم باشند .
اما پاسخ به سوالات از جنبه کسی که در این مسیر دچار شده است و نمی داند از نگاه ناظر بیرونی آیا این رفتار طبیعی است یا خیر ،اگر به خود شخصیت ناظر بیرونی هم بستگی دارد، ولی به هر حال ما در این اجتماع زندگی می کنم و در حال کنش و واکنش با محیط برخی به انتخاب خودمان و برخی به اجبار محیط و وابستگی مان به اطرافیانمان وجود دارد .
من هم پاسخ خود را در جواب پرسش های معصومه می دهم اما این جواب ها مربوط به میزان دانش و تفکر امروزم است ولی نمی دانم چقدر دوام دارد و یا چقدر درست و یا غلط است که این هم خیلی برایم مهم نیست بیشتر احساس خوب و راحتی که با نوع مسئله و پاسخ آن دارم برایم مهم است .
پاسخ به پرسش ها
1- سهم ارتباطات شما با اطرافیانتان به چه میزان است ؟
در طی سال اخیر بسیار کم شده است، قبلا ارتباط برایم دغدغه بود ، حال فرصت تنهایی برایم دغدغه است ،چون احساس می کنم در حال پوست اندازی هستم، فعلا نه چیزی جذابی برای گفتن دارم که برای آنها قابل درک باشد و نه حوصله حرف های عمومی را دارم ،این شامل کل اطرافیانم می شود و به قدر ضرورت در محیط کار ارتباطم را حفظ می کنم ،گاهی هم در حد 10 کلمه و گاهی هم کمی بیشتر .
2- شما برای ارتباط با اطرافیانتان چه معیار های در نظر می گیرید ؟
به نظرم من هم فضا بودن (فلوشدن ) در یک رابطه خیلی مهم است ،حتی ممکن است جنس فضا ها متفاوت باشد ،ولی نیت آن از جنس تغییر باشد مثل ،فضای که برای رشد در کسب درآمد و نفر دیگر برای کسب ارتباط موثرتر و نفرسوم برای کسب دانش بهتر ،ولی هر سه نفر دارای یک دغدغه دغدغه هستند ( تغییر وضعیت )که از جنس اصلی باشد ،نه دغدغه ارتباط برای اینکه وقت خود را بگذارند و یا چاپلوسی مدیر را بنماید و یا فضل فروشی خود را بر دوش اطرافیان بگذارد . مسئله ای دیگر اینکه رواج دهنده تفکر نقادانه باشد ،باور کنید جنس این آدم ها به شدت در حال انقراض است و نسل آنها بسیار کم شده کسی که صاحب سبک تفکری درستی است و دارای شخصیت سالمی است را، به ندرت بتوان پیدا کرد ،شاید همه ما در یک طیف سیاه تا سفید هستیم ،ولی پیدا کردن کسی که در طیف سفید تر باشد کمی مشکل است ،نمونه اش محمد رضا شعبانعلی است هم دارای مروت و هم به موقع به موقع جسور . نقد شدن از سوی ایشان همچون تیغی است بر زخم کهنه ای است که بوی تعفن می دهد و با برداشتن زخم و نهادن مرهم می توان به زنده بودن خود کمی امیدوارم شد (زخم های متعفن همان اندیشه های تزریقی و تکراری و عادتی است که همه ما هر روز با آن سر و کار داریم و هنوز نمی دانیم ستاره قطبی مان در کدام سو است و هر شب به دنبال یک ستاره جدید هستیم ) .
3- به طور کلی آیا ارتباط با اطرافیان جز دغدغه شما بحساب می آید ؟
ایم مسئله شبیه یک پارادکس است، از طرفی تشنه رابطه خوب هستی ، و از طرفی فراری از ادامهیافتن رابطه ای که می تواند رنجیری بر پاهایت باشد بخصوص در زمان پوست اندازی رابطه ، و من به اندازه کافی خموده هستم(خموده تفکری- عملی و علمی ) دیگر بار نمی خواهم یا وقتش را ندارم که برای خودم دغدغه درست کنم ، البته بگویم تاثیر تنهایی و کم شدن حمایت های اجتماعی هم ایجاد شور و شوق را نباید دست کم گرفت ، گاهی آدم از تنها بودنش و انتخاب اجبارهایش بغض می کند و حتی نمی تواند سرش را به نزدیک ترین کس خود هم بگذارد و آنجا است که متهم به خود خواهی و خود بزرگ بینی می شوی و دوست داری بمیری تا کمتر بتوانی این درد را تحمل کنی و به شدت دچار نفخ مغزی و روحی می شوی .
4- کیفیت ارتباط با اطرافیانت به چه شکلی است ؟
اطرافیانم در دو دسته قرار می گیرند ،دسته اول نزدیک به طبف سیاه که در اکثر زمان ها دوری می نمایم و دسته دوم که میانه هستند و می توان تا حدودی تحملشان کرد، سعی در برقراری ارتباط دارم که خدای ناکرده از تنهایی نمیرم ،اما کیفیت ارتباطاتم بستگی به میزان اخوت بین ما دارد و این ربطی به مدت زمان و نوع دوستی ها بر نمی گردد مثلا همین دوستان متممی (خواستن تمام اسامی را بنویسم دیدم ممکن است اسم عزیزی را از دست بدهم که مایه شرمساری من بشود ) که هیچکدامشان هم ندیده ام ،اما برایم از نظر کیفیت ارتباطی بهتر از دوستانی هستند که سالها ی سال در کنار هم بوده ایم ،
5- آیا ارتباط با اطرافیان بر اساس اولویت بندی خاصی صورت می پذیرد ؟
قاعدتا هر کس در این دنیا اولویت های دارد ،مگر اینکه دیوانه و یا مجنون باشد .من هم مثل همه آنها اولویت هایم بر ارتباطاتم می چربد ،ارتباطاتم را دسته بندی می کنم ،برخی برای کار و شغل و برخی برای ابراز محبت ، برخی برای اندازه گیری با خودت که چقدر می توانی رشد کنی و صد البته ، و باید اعتراف کنم راه یافتن در جرگه کسانی که واقعا حرفی برای گفتن دارد ،از طریق مسیر عادی میسر نیست ،مگر واقعا خود را لایق ارتباط کنی و این یعنی ریاضت ارتباطات را بکشی تا بتوانی هم پیاله آنان شوی ( یکی از نشان های پیدا کردن هم پیاله ها آن محلی است که بیشترین وقت خود را در آن سپری می کنی )
6- پیگیری اهدافتان در اولویت است یا ارتباط با اطرافیانتان ؟
این جنس سوال برای من کمی سخت است زیرا هدف من رشد و توسعه برند شخصی است ،آیا باید اول دغدغه ام ارتباط با اساتید مطرح باشد ، یا دغدغه ام رسیدن به اهدافم که رشد شخصی است ، انتخاب شود ، به نظر خیلی خود خواهانه است که پاسخ صریح به این سوال داده شود به نظرم اگر هدف شما از ارتباط به معنی اولویت باشد باید بتوانی توازن درستی در سود دو طرفه ایجاد نمایی ،پس باید نفر مقابل هم چنین نگرشی داشته باشد که در اکثر اوقات به علت شکاف ارتباطی و اصرار یک نفر به ادامه این ارتباط سوء تفاهمات شکل می گیرد .اما اگر جنس اهداف با ارتباط متفاوت و نتعارض باشد ،همان پیگری اهدافم را بیشتر مد نظر قرار می دهم زیرا در دارز مدت حال بهتری را تجربه می کنم و هی مجبور نمی شوم گذشته خود را انکار و یا سیاه نمایی نماییم .
7- در ارتباط با اطرافیانتان رضایت خودتان را بیشتر مد نظر قرار می دهید یا تایید و رضایت اطرافیانتان ؟
در ابتدا راه رضایت طرف مقابل برایم مهم بود ،اما هزینه های زیادی از کیسه عزت نفس ام جهت حفظ این سناریو (تایید طلبی – مهر طلبی ) خرج کردم ، در اکثر موارد ،میوه نارس اعتماد به نفس را برایم به بار آورد .بسیار سعی کردم و می کنم که رضایت خودم ملائک عملم باشد ،زیرا غیر از این، دامن ارتباط به ریا و فریب کاری و حقه آلوده می شود ( و مصداق دروغ گفتم فریب خوردم بسیار در این حالت اتفاق می افتد )و در جای که دوست نداری با کسی ارتباط برقرار کنی، حفظ این رابطه از تو آدم بهتری نمی سازد تو را مستهلک تر می نماید و حتی اگر طرف مقابل هم بخواهد محبت بدون چشم داشت نسبت به تو داشته باشد.
8- برای کاهش گله مندی و دلخوری اطرافیانتان از ارتباط کم با آنها چه تدبیری اندیشیدید ؟
سعی می کنم، خودم را کمتر درگیر رابطه کنم، سعی می کنم کمی دورتر و با حفظ فاصله از ایشان قرار گیرم ،حفظ فاصله می تواند اثر بخش باشد ،در جای که گاهی محبت بی جا و یا حرف بی جا تو را اسیر رابطه ای می نماید ،جز سوختن و ساختن چیز زیادی نصیبت نمی شود ، در آخر هم برچسب بی وفایی و بی شعوری حتما بر پیشانیت نصب خواهد شد ،در ضمن آدم ها صفتی دارند به نام عادت که وقتی کمی از آنها فاصله بگیری این صفت کاربردی تر می شود و به صورت نا خود آگاه این فاصله را حفظ و به عنوان یک کالیبره جدید می پیذیرند ،و حسن این روش این است که حرف هایت هم تاثیر بیشتری دارد ،نمی دانم شاید به دلیل خود افشایی کمتری استکه بیان می شود یا افزایش کاریزمای شخصی بیشتر ایجاد می گردد .
9- هزینه و فایده ارتباط با اطرافیان در مقایسه با پیگیری اهداف و خواسته ها شخصی بر چه اساس و چه معیاری می سنجید ؟
بر اساس میزان ناراحتی و یا خوشحالی که از حفظ و یا عدم حفظ آن رابطه بدست می آورم ،مثلادر زمان های که وقت کمتری برای نزدیکانم ،به دلیل مسائل و مطالعات شخصی صرف می شود ،پذیرش هزینه های روانی ( مادی و معنوی ) در صورتی که ستانده بیشتر از داده باشد رضایت آور و موجب طیب خاطر می شود و اگر این اتفاق نیفتتد احساس شرمندگی در این رابطه می نمایم ،مجبور م در یک مقطع دیگر این هزینه به شکل دیگری برایشان جبران نمایم ،که البته قابل بیان است هزینه هیچوقت به طور کامل قابل جبران نیست (زنی و یا مردی که چندین مسئولیت از قیبل مادری ،همسری،خواهری،فرزندی ،کارمندی و….) دارند حتی با پرداخت تمام دیون باز بخشی از مسئله باقی می ماند و آن قسمت احساس و ارزشمندی یک رابطه است که شخص دچار کاهش عزت نفس می گردد ، در ضمن حفظ همه روابط در سطح مطلوب از دیدگاه من امکان پذیر نیست، زیرا دیدگاه رابطه مطلوب، از نگاه هر فرد متفاوت است اما آنچه باعث می شود هزینه و فایده را بتوانم درست تخمین بزنم میزان دستاورد مادی و یا معنوی است که پایدار باشد و از من انسان بهتری بسازد که غیر از این بیشتر هیجانی و پر از تاریکی و کاستی است .
10 -درمسیر زندگی برای دستیابی به اهداف تان از یک سو و داشتن ارتباط با کیفیت مطلوب با اطرافیانتان از سوی دیگر ، چه راهکار هایی را پیشنهاد می نماید ؟
زنجیر اهداف با حلقه ارتباط با اطرافیان از دیدگاه من ، در صورتی که بتواند ستانده بهتری خلق کند ب می تواند موثر واقع شود اما راهکار های من برای حفظ این دو این است که ظرفیت پذیرش مسائل را در خودم بالا ببرم و در زمانی که هر کدام متناقض هستند و همدیگر را در عمل قطع می کن=کنند در یک ظرف بزرگتر بتوانم مسائل ام را تجزیه و تحلیل کنم ،افزایش کیفیت ارتباط می تواند باعث افزایش کیفیت اهداف شود به شرطی که اهدافت از جنس پایدار و با نگاه بلند مدت باشد نه منافع امروز و اهداف امروز ملاک تصمیم گیری شود .
11- تا چه میزان توانستید ارتباط با اطرافیان را، همسو و در راستای اهدافتان مدیریت کنید ؟
این بستگی دارد ،اطرافیان شما چه کسی تعریف شود، مسلما اطرافیان دور را شامل نمی شود و می مانند دوستان خیلی نزدیک یا به دلیل سابقه دوستی که پیگیری اهدافم ارتباط ام را همسو نکرده است و در حد همان ارتباط قبل و کمی کمتر باقی مانده و دوستان جدید که هم فضا هستند کمی با اهداف همسود شده اند ،البته این مسئله بستگی خیلی زیادی به محیطی که هدفتان را پیگری می نماید دارد ، و همچنین بستگی به نوع اطرافیان و طرز برداشت و میزان انتظارات آنها هم دارد ، این مسئله بسیار ظریف است با گذشت زمان و ممارست در تشخیص ارتباط سالم و سوده با ارتباط ناسالم و زیان ده امکان پذیر می شود ،موفقیت های معنوی و مادی ،می تواند اثر بخشی ارتباط به به شدت بالا ببرد ،زیرا شما بر اساس میزان خروجی و نماد های بیرونی تصیمم به همراهی و عدم همراهی با اطرافیانت تصمیم گیری می نماید ..
11- آیا مدیریت ارتباط با اطرافیانتان و پیگیری اهداف دو مقوله مستقل اند و ارتباطی با یکدیگر ندارند ؟ در صوریتکه بخواهیم این دو مقوله را با هم هم راستا قرار دهیم چه فرایندی را، برای توسعه آن در نظر می گیرد ،که طی نماییم ؟
بنمی توان پاسخ روشنی داد شاید پاسخ در یک طیف مستقل و کمتر مستقل و وابسته بهتر قابل هشم باشد گاهی پیگیری اولویت ارتباط باعث رسیدن به اهداف شما می شود و گاهی پیگیری اولویت های شخصی باعث می شود اهداف جدید خلق شوند و رسیدن به آنها دوباره برای شما یک اولویت جدیدتری تعریف می کند و مثل یک حلقه دائما در هر حال چرخش بین اهداف و اولویت ها است، مثلا اولویت من پیگیری اهداف (معنوی و مادی ) است که با سرمایه گذاری در بانک عاطفی دیگران امکان پذیر می شود اما پیشنهاد من برای هم راستا قراردادن اولویت ها با اهداف باید ابتدا ، اولین کاری که می توانم انجام دهم ،روشن کردن تکلیف خودت با خودت است ، ترسیم چشم انداز و مکتوب کردن ارزش ها و اهداف و برنامه هایم می تواند در ترسیم جایگاهی ارتباطی که ایستاده ای کمک نماید، و در آن وقت است که می توانم فرایندی برای بهبود اهدافم بنویسم که در مسیر اولویت هایمان تعریف شود ، برای توسعه و هم راستا نمودن این دو مقوله می توان با انتخاب درستی از اهدافت ،یک بازخورد مثبت از این چرخه ایجاد نمود به نحوی که تو را به یک سطح بالاتر از ارتباطات و اولویت هایت قرار دهد .
سلام آقای کشاورز عزیز
بسیار ممنون از اینکه پستی را به این سوالات اختصاص دادید و پاسخی از دیدگاه خودتان بر آن افزودید. پاسخی که معلم خوبمون محمدرضا شعبانعلی در رابطه با مدیریت دوستی ها و ارتباطات به تفصیل بیان داشتند بسیار اثربخش و ارزشمند بود.
با خواندن دیدگاه، زاویه دید و مدل ذهنی شما به این مسئله، نکات آموزنده ای را در بعضی از زمینه ها آموختم.
امیدوارم در مدیریت دوستی و ارتباط با اطرافیانمان نسبت به قبل، با تنش کمتری مواجه شویم و مسیر مناسب تری را انتخاب کنیم.
سلام معصومه عزیز
همه متممی ها برایم عزیز و ارزشمند هستند ،زیرا بزرگترین فرصت زندگی ام را برایم به ارمغان آورده اند ، آن دوباره فکر کردن به مسائلی که بیشترین تاثیر را روی زندگی ام دارد و ممنون ازشما که با سوال خوب و ارزشمندتان ،ما را در مسیر درستی قرار می دهید . اینجا خانه من متممی است ، فرصتی برای نشستن و فکر کردن و نوشتن ،خوشحال می شوم که گهگاهی در خدمت دوستان خوبم باشم . و مسلما درس ها شما برایم ارزشمند ترین درس ها در باب دوستی ها و ارتباطات بوده است .