مریم جان امروز همه از تو نوشتهاند، فضای مجازی پر از نالهها و ضجهها و خاطرات تو است اینکه چه بودی و چه کردی و چه شدی من خیلی تو را نمیشناسم، نه گذشته تو را میتوانم بازگو کنم و نه درجه افتخاراتت در دانشگاه استنفورد و مدلهای کسب افتخار ریاضیات، اما این را می
پیش نوشت ۱: البته امشب قصد ندارم از چارلز هندی چیزی بگویم، اما نکته مهمی است که در هر روز با آن درگیر هستیم وآن تصمیم گیری در مورد انتخابهایمان است و اگر قبول داشته باشیم که سرنوشت، ماحصل انتخابهای کوچکی است که هر روز انجام میدهم. میتوان گفت که انتخاب کردن و انتخاب نکردن
و قَالَ عليه السلام مَا أَنْقَضَ النَّوْمَ لِعَزَائِمِ الْيَوْمِ “تصميمهاى روزانه را كه خواب درهم مى شكند». عبارت بسیار زیبا از نهج البلاغه در خصوص تصمیم های که به واسطه شب گرفته می شود و در روز به فراموشی سپرده می شود . .چه تصمیماتی که در خلوت شب گرفته و چه رویا های که
دکتر کلودم. استینر در سال ۱۹۳۵ در پاریس به دنیا آمد. او مدرک دکترای روانشناسی بالینی خودرا از دانشگاه آربر میشیگان اخذ و در سال ۱۹۵۶ در سانفرانسیسکو با اریک برن ملاقات کرد. شاگرداو شد و پس از آن همکار، دوست و یار اوماند. کلود استینر همگام با اریک برن یکی از اعضای پایه گذار
جلسه با فروشندهها داشت به انتهای زمان خود میرسید، احمد آقا که در حوزه سرپرستی فعالیت میکرد از اینکه فروشندهها در این دوره زمانه بی خیال و خوش خیال هستند و دادو بیدادهای مدیر و سرپرستان فروش هم تاثیری بر رفتار کجدار مریضانه آنها در مسائل فروش ندارد و هر روز بلا نسبت بعضی از
ساعت ۱۵٫۳۰ روز اول تابستان مرد با عصبانیت پایش را روی پدال گاز فشار داد و چراغ قرمز را رد کرد، این روزها کمتر حرف میزد و بیشتر به یک نقطه خیره میشد، نگاهش مثل مزه دهانش تلخ بود، کمی آنطرف تر با سرعت پیچید و با ترمز ناگهانی ایستاد، دلش نمیخواست به خانه برود