همیشه در ادبیات زندگی از فرصتها به عنوان منبعی که میتوان باعث رشد و ترقی شود صحبت به میان میآید از فرصت تحصیلی تا فرصت شغلی تا فرصت ازادواج و فرصتهای که یاد میشود یکی از این فرصتها، فرصتهای دوستی و آشنایی است.
فرصتهای که امروزه به دلیل شتاب در جریان زندگی از آنها به عنوان آلترناتیو رشد و همفزایی یاد میشود، معمولاً با این جمله ممکن است
به یاد دوستیهای بیفتیم که اخیراً به دایره دوستیهای خود اضافه کردهایم و با حساب دوتا چهار تا میخواهیم بدانیم، که چگونه میتوانیم از این رابطه ها نقاط قوت خود را بهبود و نقاط ضعف خود را کم نماییم.
بخصوص اگر دوستمان در یک زمینه متخصص هم باشد که دیگر نور علی نور است و ما ذوق زده از این دایره دوستی وبه خودبالیدن
وهیجان همفزایی با او ما را همچون آهن ربا به سمت فلز میکشد و در این رؤیای وهم انگیز این رابطه چه کسب و کارهای و درآمدها و راز ونیاز های عاشقانهای در تصورمان شکل نمیگیرد.
اماغافل از اینکه این فرصتها اگر درست تجزیه و تحلیل نشود و با مسیر و نقشه زندگیمان همراه و همسو نباشند،می تواند خانهمان سوز هم باشد، بسی که این دوستی هم توانمان و هم نیرویمان را مستهلک کند و چاله سوء تفاهمها را بین رابطهها را عمیق تر نماید.
هزینهای که روزی برایمان جنبه خنده آور مزاح آور در رابطه بود تبدیل به کابوس شبانه نمان شود، بیام فرض کنیم دغدغه ما زبان است و در این میان با دوستانی آشنا میشوی که دغدغههایشان، دیجیتال مارکتینگ است و در ظاهر هم از تو موفقتر هستند.
و رنکینگ شغلی خوبی هم دراند و فضای جامعه و کسب و کارها هم استارتاپی است و ما هیجان زده ایم که از این فرصت رابطه بتوانیم درآمد بیشتری و تجربه متفاوتتری را نصیب خودمان کنیم..
و دریغ که در این دنیا چیزی رایگان نیست و مدل ذهنی که بر این اساس بنا نهاده شده دیر یا زود هزینه دو برابری خواهیم داد،
همان فریب صید وصیاد پیش میآید و داشتن مخاطب در این رشته ما را به صیدی برای صیاد تبدیل میکند وغافل هستیم که از اینکه دغدغه مان یادگیری زبان بوده و هم گروه و هم کلام شدن با این دوستان نه تنها عزت نفسمان را بهبود نمیدهد بلکه بدبود هم میدهد.
زیرا همیشه احساس میکنیم که چیز کمتری از آنها بلد هستیم و دائم درست وبا غلط باید پیرو نظرات آنها باشیم و بدتر از اینکه اگر بخواهیم کار مشترکی هم با آنها داشته باشیم که فاتحه مان هم خوانده میشود.
البته قابل ذکر است که برداشت بد از این موضوع نداشته باشیم، داشتن دوستان در گروههای مختلف به خودی خود بد نیست.
بلکه زمانی ما را دچار مشکل میکند که احساس کنیم باید در هر قبیله عضو دائم باشیم و بودن درقبایل مختلف نه تنها مزیت نیست بلکه جزء مضرات هم محسوب میشود و این هم برمی گردد به محدودیت منابع و زمان و عمرمان و اولویتهایمان.
دوستی با هر گروه ما را را شیبه آنها میکند و گرفتن رنگ وبوی متفاوت برای ما مزیت نیست، زیرا شبیه دلقک سیرک میشویم که با داشتن اشکال نامتوازن و رنگهای متضاد و حرکات ناقص سعی در خندان حضار میکند.
من خودم به علت شغل ام در بازار یابی و فروش دوستان فراوانی در زمینههای مختلف دارم و زمانی سعی میکردم این سؤال را در ذهنم داشته باشم،
که چطور میتوانم از این دایره دوستی خود بهره ببرم و فرصتها خوبی را رقم بزنم و جالب اینکه در برخی از موارد با این نوع مدل ذهنی که اقدام کردم
دچار نا امیدی و هزینه شکست مادی و معنوی شدم و از کیسه عزت نفسم خرج کردم که علاوه بر آسیبهای مادی آسیبهای روحی هم اضافه شد زیر ا در حل مسئلهام دچار خطای تاییدفرض خودانجام شده بودم. و جالب اینکه این مسئله تکرار هم میشد.
وقتی تحلیل و بررسی نقشه شکست انجام میدادم به علت اینکه بیشتر بر روی موضوع شخصیت و مسائل بیرونی تمرکز میکردم کمتر به خطای شناختی خود اهمیت و بهاءمی دادم، و دوباره این مسئله تکرار میشد .
جالب اینکه از همان سوراخ دوباره به طریق شکل و شمایل متفاوتی گزیده میشدم و هاج و واج از اینکه این نوع حماقت کی میخواهد دست از سرم بردارد مجبور به طی کردن دوره ملال آور رنج و محنت میشدم و هزینه عدم بازشناسی موضوع همسو نبودن دغدغهها را میپرداختم.
امروز که به مسئله خودنگاه میکنم میبینم که اگر یک دوست مزیتهای متفاوتیتری نسبت به خودم دارد، اما دغدغههایش رنگ و بوی متفاوت تری دارد،
یعنی نگاهش به مسائل زندگی و فردی متفاوت است، سعی میکنم از او دوری گزینم و رابطه خود را کمرنگتر نماییم که هم به او و هم به خودم آسیب نزنم، که بعداً علاوه بر از دست دادن رابطه باعث کاهش عزت نفسم نشود.
پس سعی میکنم دغدغههایم را درست تعریف کنم تا در این مسیر در دام دوستان فرصت نماها نیفتم.
اما باورم است که اگر خودرا لایق چیزی نکنیم حتی اگر فرصت خوبی هم به دست بیاوریم و یا در کنار او قرار گیریم نه تنها هجوم به آن فرصت ما را توانمندتر نمیسازد ،بیشتر ما را نادانتر جلوه میدهد و هزینه ادامه مسیر را سختتر از مان میگیرد .
این همان راز زندگی است هیچ چیز رایگان نیست و هر برای هر چیزی بهایی باید داد حالا هوشمندی ما این است
که درست دغدغههایمان را تشخیص دهیم و در مسیر حل این دغدغه خود را توانمندتر کنیم و بعد مترصد قرار رفتن در مسیر رابطهها و دوستیهای باشیم که همسفر آنها شویم و با مصاحبت با آنها و دادن هزینه مسیر دلخواهمان را سریعتر پیش برویم.
لینک کوتاه شده مطلب: https://goo.gl/mvdGmu
من تو یه کتاب خوندم که ۳ نوع دوستی وجود داره
یه نوعش بخاطر سودیه که دو طرف از هم میگیرن یکیش واسه لذته و نوع سومش که واسه هر کسی پیش نمیاد دوست داشتن خود طرفه که سود لذت هم به همراهش میاد.
اگه یکی توی دوستی نوع سوم باشه و سود و لذت هم نبره ولی انقدر دوست داشته باشه اون فردو که نتونه به دوست داشتنش پایان بدهدباید چیکار کنه!
سلام گلشیفته جان
مسلما دنیای هر کدام از ما بر اساس هویتی است ،که از خودمان تعریف می کنیم، لذت و رنج هایمان شکل می گیرد مدل ذهنی مان ،نوع نگاه و اولویت های زندگی مان را جهت می دهد به تعبیری دیگر ،دغدغه هایمان نوع نگاه مان را جهت می د هد.
اگر کسی شخصی و یا چیزی را دوست دارد و از این رابطه لذت و یا سودی نمی برد،باید این سوال را از خود نماید مصداق سود و لذت در نگاه من چیست ؟
و این را بدان که هر دوست داشتنی در دو رابطه تعریف می شود ،ممکن است فرد با خودش باشد و یا فرد با فرد دیگر ،زیرا هدف غایی از رابطه زیبا ترکردن نوع نگاه همان به زندگی و وسعت جهان بینی مان است .
شاید دوست داشتن نوع سومی که تو می گو یی نوعی الهام بخش شاعرانه برای کشف استعداد های درونیت باشد، مثل شعر و یا نقاشی ویا داستان و نویسندگی.